عید اضحی

تصاویر زیباسازی نایت اسکین

صبح از کرانه بر شد،خورشید عید اضحی

                              آرایشی دگرسان، بر خانۀ خدا داد

ام القرای ایمان، روشن چو طور سینا

                              آیینه­ های تابان، بر مروه و صفا داد

پیغام او شنیدی، لبیک گو دویدی

                              با ما بگو چه پاسخ آن یار آشنا داد

تا روی او ببینی، بگذار ما و من را

                             پرواز کن به سویش، بشکن حصار تن را

سرسبز و خرّم اینک، در باغ عید قربان

                             با ابر رحمت او، شور شکفتنت باد

ای تا حجاز رفته، دلشاد باز گشته

                            گلـــهای آشنایی، در دست و دامنت باد

آن جلوه­های مستی، در کارگاه هستی

                            چون نور حق پرستی، در جان روشنت باد

عیدست عید قربان، کعبه ست نور باران

                            روشن کنید دل را، با چلـــچراغ ایمان

معلم محبوب من


معلم محبوب من، به من آموخته است که با دوستان و همرهانم رفیق باشم و با خویشتن خویش رقیب.

معلم محبوب من، همیشه بیست بودن را به من می­ آموزد و نه به هر وسیله بیست گرفتن را.

معلم محبوب من، دشوارترین درسها و واژه­ ها را به ساده­ ترین بیان به ما می­ آموزد.

معلم محبوب من، به ما خوب و درست فکر کردن را می­ آموزد و نه خوب حفظ کردن را.

معلم محبوب من، دوست می­ دارد که ما با اندیشه­ های خلاق خود بن­ بست­ها را بشکنیم و با فرداهای روشن­ تر دست دهیم.

معلم محبوب من، با زبان تحقیر و تخریب بیگانه است و کلام، نگاه و رفتارش همه تکریم است و سازندگی.

معلم محبوب من، صبور و مهربان است. با خشم من خشمگین نمی­ شود اما با کمترین موفقیت من شادمان می­ شود.

معلم محبوب من، به تلاش من ارج می­ نهد و تنها حاصل کارم مورد توجه او نیست.

معلم محبوب من، کسی است که وقتی در محضرش قرار می­ گیرم آرام می­ یابم.

معلم محبوب من، همۀ واقعیت­ها را به خوبی می­ بیند و می­ داند اما او بیشتر به مطلوب­ها می­ اندیشد.­

قلب های کوچک تر از غصه


وقتی که قلب‌هایمان‌ کوچک‌تر از غصه‌هایمان‌ می شود،

وقتی نمی توانیم‌ اشک هایمان ‌را پشت‌ پلک‌هایمان‌ مخفی کنیم‌

و بغض هایمان ‌پشت‌ سر هم‌ می شکند ...

وقتی احساس‌ می کنیم

بدبختی ها بیشتر از سهم‌مان‌ است

و رنج‌ها بیشتر از صبرمان ...

وقتی امیدها ته‌ می کشد

و انتظارها به‌ سر نمی رسد ...

وقتی طاقتمان تمام‌ می شود

و تحمل مان‌ هیچ ...

آن‌ وقت‌ است‌ که‌ مطمئنیم‌ به‌ تو احتیاج‌ داریم

و مطمئنیم‌ که‌ تو

فقط‌ تویی که‌ کمکمان‌ می کنی ...

آن‌ وقت‌ است‌ که‌ تو را صدا می کنیم

و تو را می خوانیم ...

آن‌ وقت‌ است‌ که‌ تو را آه‌ می کشیم

تو را گریه ‌می کنیم ...

و تو را نفس می کشیم ...

وقتی تو جواب ‌می دهی،

دانه ‌دانه‌ اشکهایمان ‌را پاک‌ می کنی ...

و یکی یکی غصه‌ها را از دلمان ‌برمی داری ...

گره‌ تک‌تک‌ بغض‌هایمان‌ را باز می کنی

و دل شکسته‌مان‌ را بند می زنی ...

سنگینی ها را برمی داری

و جایش‌ سبکی می گذاری و راحتی ...

بیشتر از تلاشمان‌ خوشبختی می دهی

و بیشتر از حجم لب‌هایمان، لبخند ...

خواب‌هایمان‌ را تعبیر می کنی،

و دعاهایمان‌ را مستجاب ...

آرزوهایمان‌ را برآورده می کنی ؛

قهرها را آشتی می دهی

و سخت‌ها را آسان

تلخ‌ها را شیرین می کنی

و دردها را درمان

ناامیدی ها، همه امید می شوند

و سیاهی‌ها سفید سفید ...



دل نوشته

 

وقتی پا در صحن و سرایت گذاشتم شمیم و رایحه­ ی عشق سراسر وجودم را فراگرفت ، هر چند عشق به تو از ازل درپیکره­ ی من حک شده است.

مهدیا، ای فرمانروای اقلیم عشق، دلم را در حریم کبریاییت روانه می­ سازم، شاید کرشمه­ ی چشمی به من نمایی و مرامورد تفقد و مهر خودت قرار دهی . من محتاج این کرشمه­ ی نگاه توام. دلم از عشق تو سرمست شده و سرم از اندیشه­ ییاد تو لبریز، پس جرعه­ ای از صهبای عشق به من بنوشان تا وجود خاکی و کم ارزش من نمناک گردد و معطر شود، عطرگل نرگس.

همه­ ی روزها مثل غروب جمعه دلگیر شده، گرفتن دلم بهانه ای برای ترکیدن بغض فروخورده ام است. بغضی که دیریست گلویم را می­ فشارد و چون بارانی بر شوره زار وجودم می­ بارد تا سبز شود و با طراوت و ترو تازه گردد.

مهدیا رخ بنما شهر پر از بیداد است       دل پر از درد شده سینه پر از غمباد است

دیریست که در هوای کوی تو ساکنم، تو خود مرا فرا خوانده ای و دعوت نموده ای پس عقده های بسته را بگشا تا ازخورشید وجودت بیشتر بهره مند گردم و زنگارهای وجودم را با آیینه­ ی زلال تو صیقل دهم.

گدایی و حراج عشق


کاش انسان ها به اندازه ی کالایی که می خرند در دل بستن ها و محبت پیدا کردن ها هم حوصله و وسواس به خرج دهند . حیف است که دل ها بی در و دروازه باشد و عشق ها بی هویت و شناسنامه آیا آنچه از دست می دهیم به آنچه به دست می آوریم می ارزد ؟

ترکش و واکسن

آیا آمار مصدومین ترکش نگاه را دارید ؟ آیا ضایعات تیرهای مسموم نگاه را می شناسید ؟ آیا می دانید چه تعداد مبتلایان به ویروس هوس در بستر نگاه آرمیده اند ؟ خواهران ما باید در سنگر حجاب موضع بگیرند و برادران ما باید با واکسن تقوا خود را واکسینه کنند و گرنه عوارض نگاه و بدحجابی دامن دو طرف را می گیرد .

تارو پود متانت

چادر و مقنعه ای که قامت کوچک و چهره ی نجیب دخترکان معصوم را می آراید تار و پود حجاب و متانت در بزرگسالی است . نهال عشق به حجاب را از کودکی در دل فرزندانمان بکاریم تا در بزرگی ثمر دهد.

ثمره باغ زندگی

باغبان ، محصوباغ و بوستانش را به تاراج و حراج نمی گذارد بلکه از آن مراقبت می کند .حجاب و عفاف ثمره ی باغ زندگی و بوستان عمر است چرا باید گل حیا پرپر شود و لگدمال عابران بی خیال و رهزنان بی انصاف گردد؟ کسی که نگهبان سرمایه اش نباشد شایسته ی هر نوع ملامت است .

مروارید نفیس

پاکدامنی و عفاف گوهری قیمتی و مرواریدی ارزنده است که باید با هزاران چشم از آن مراقبت کرد این گوهر اگر کم شود دیگر به دست نمی آید و این مروارید اگر بشکند دیگر درست نمی شود پس مواظب دزدان عفاف و غارتگران سرمایه ی حجاب باشیم مگر مروارید شکسته قیمتی دارد؟

گلبرگ


·         همیشه آنقدر بگویید که می توانید بشنوید.

·         اگر چشم های زیبا نبودند هیچکس زیبایی جهان را ادراک نمی کرد .

·         خوبان هیچگاه تنها نیستند ، عشق همسایه ی همیشه ی آنهاست .

·         هرچه از زمین مایوس تر شوید امیدهای آسمانی پشت پنجره هایتان بیشتر لبخند خواهد زد .

·         کشف ، پیدا کردن پنهان ها نیست بزرگترین کشف پیدا کردن چیزی است که " هست " .

·         هر صبح که از خواب بیدار می شوید مواظب باشید قلبتان در رختخواب خواب نماند .

·         زمین بایگانی آدم های کوچک است و آسمان گنجینه ی روح های بزرگ .

·         از کسی که ستاره را نمی شناسد احوال آفتاب را نپرسید .

·         پشت سرتان را نگاه نکنید مقصد دور می شود .

·         همه چیز را نباید بدانیم در جست و جوی همه ی نادانسته ها بودن گواه جهل است .

·         آنان که جزر و مد خود را می شناسند به ساحل سلامت زودتر خواهند رسید .

·       خداوند هر سال یک کتاب جدید نازل می کند با چهار فصل و سیصد و شصت و پنج صفحه ما چند صفحه را با تامل می خوانیم ؟

·         بهار با تمام رنگارنگی یک پیام دارد : یکرنگی .

·         با روحی کوچک ادراک عظمت ها ممکن نیست ، گلدان کوچک را تاب درخت تناور نیست .

·         آگاهی نسبت به آنچه نباید بدانیم بیش از دانسته ها ارجمند است .

·         قلب ، ضریح مقدسی است که شب ، بهترین زمان زیارت آن است .

·         وقتی هیچ کتابی برای خواندن ندارید خود را بخوانید .

·         چقدر مهربان است دست پنهانی که در مقابل یک گل بهار را تقدیممان می کند .

·         بکوشیم با خود زاویه ی حاده ، با مردم زاویه ی منفرجه و با مرگ زاویه ی قائمه باشیم .

·         هر چه انسان در سطح ، خود را می گستراند ،قبرستان قلب های مرده گسترده می شود .

·         این همه خود را حقیر نکنید خداوند پس از ساختن شما به خود تبریک گفت .

·         هنرمندانه ترین زیستن ، تلاش در مرگ ناپذیر ماندن است .

·         آنکه همیشه خود را می گوید هرگز حقیقت را نخواهد گفت .

·         بزرگ ترین رنجها از آن آنانی است که رنج نمی کشند .

·         تنها کسانی می توانند جهان را اندازه بگیرند که ابعاد خویش را دریافته باشند .

·         هر که عاشق نیست ، لایق زندگی نیست تنها عاشق لذت " حیات " را ادراک می کند .

·         خاک خاستگاه و خوابگاه ماست اما خواستگاه ما نیست از دانه بیاموزیم که از خاک می گیرد اما در خاک نمی ماند .

·         اگر تلاش در شناخت جهان بیرون ، چشم اندازهای شکوهمند درون را از یادمان ببرد بی سواد خواهیم ماند .

·         هیچ کس به تنهایی بیهودگی تن نمی دهد مگر اینکه شیطان هم نشین خلوت اوست .

·        همیشه پس از گریه های عمیق ، روح ها لبخند می زنند. درست همچون رنگین کمان که لبخند آسمان پس از باران است

·         میان ما و خدا خود ما ایستاده ایم .

·         همه ی گفته ها را لازم نیست بدانیم و همه ی دانسته ها را لازم نیست بگوییم .

·         نماز فرصت تبسم روح ها و هنگامه ی اخم شیطان است .

 

کاریکلماتور

کاریکلماتور نامی است که احمد شاملو بر نوشته‌های پرویز شاپور گذاشت. این کلمه ابتدا در سال ۱۳۴۷ در مجله خوشه به سردبیری شاملو به کاربرده شد و حاصل پیوند «کاریکاتور» و «کلمه» است. به نظر شاملو، نوشته‌های شاپور کاریکاتورهایی است که با کلمه بیان شده‌است.

نمونه‌هایی از کاریکلماتورهای پرویز شاپور

  • وقتی عکس گل محمدی در آب افتاد، ماهی‌ها صلوات فرستادند.
  • اگر بخواهم پرنده را محبوس کنم، قفسی به بزرگی آسمان می‌سازم.
  • به عقیده گیوتین، سر آدم زیادی است.
  • به یاد ندارم نابینائی به من تنه زده باشد.
  • قلبم پرجمعیت‌ترین شهر دنیاست.
  • به نگاهم خوش آمدی.
  • قطرۀ باران، اقیانوس کوچکی است.
  • هر درخت پیر، صندلی جوانی می‌تواند باشد.
  • برای اینکه پشه‌ها کاملاً نا امید نشوند، دستم را از پشه بند بیرون می‌گذارم.
  • گربه بیش از دیگران در فکر آزادی پرندۀ محبوس است.
  • روی همرفته زن و شوهر مهربانی هستند!
  • غم، کلکسیون خنده‌ام را به سرقت برد.
  • بلبل مرتاض، روی گل خاردار می‌نشیند.