برسینه داغ های تمنا نوشته ایم
یک لاله زار نسخه ی سودا نوشته ایم
هر جا در این بساط خس ما به پرده ای است
مضمون رنگ عجز خود آن جا نوشته ایم
منشور تاج اگر به سر گل نهاده اند
ما هم برات آبله بر پا نوشته ایم
خواهد به نام جلوه ی او واشکافتن
از چشم بسته طرفه معما نوشته ایم
حاجت به نامه نیست که در سطرهای آه
اسرار پر فشانی دل وانوشته ایم
بر نسخه ی بهار خط نسخ می کشد
رنگ شکسته ای که به سیما نوشته ایم
پهلوی لاغریست که هم نقش بوریاست
سطری که بر جریده ی دنیا نوشته ایم
دیگر زنقش نامه ی اعمال ما مپرس
نظاره ای به لوح تماشا نوشته ایم
از گرد ما همان خط زنهار خواندنی است
تا آسمان چو صبح الف ها نوشته ایم
از صفحه کلک وحشت ما پیش رفته است
امروز هم ز نسخه ی فردا نوشته ایم
مشق خیال ما به تمامی نمی رسد
ای بی خودان همه ورقی نا نوشته ایم
در زندگی مطالعه ی دل غنیمت است
خواهی بخوان و خواه مخوان ما نوشته ایم
منبع:
(کلیات میرزا عبدالقدر بیدل دهلوی.براساس نسخه ی خال محمد و خلیل الله خلیلی.به کوشش فرید مرادی.تهران.زوار.87.بخش دوم غزلیات.از جلد اول.ص:1047)