شعر جدید دو کاج
ساليان دراز رهگذران
آن دو را چون دو دوست ميديدند
روزي از روزهاي پائيزي
زير رگبار و تازيانه باد
يكي از كاج ها به خود لرزيد
خم شد و روي ديگري افتاد
گفت اي آشنا ببخش مرا
خوب در حال من تأمل كن
خوب در حال من تأمل كن
ريشههايم ز خاك بيرون است
چند روزي مرا تحمل كن
چند روزي مرا تحمل كن
كاج همسايه گفت با نرمی
دوستی را نمی برم از یاد
شاید این اتفاق هم روزی
ناگهان از برای من افتاد
مهربانی بگوش باد رسید
باد آرام شد، ملایم شد
کاج آسیب دیده ی ما هم
کم کمک پا گرفت و سالم شد
میوه ی کاج ها فرو می ریخت
دانه ها ریشه می زدند آسان
ابر باران رساند و چندی بعد
ده ما نام یافت کاجستان
محمد جواد محبت
+ نوشته شده در دوشنبه چهارم آذر ۱۳۹۲ ساعت 20:14 توسط افسانه
|